وجود و ماهيت
در باب وجود و ماهيت ، مهمترين بحث اين است كه آيا وجود اصيل است
يا ماهيت ؟ مقصود اين است كه ما در اشياء همواره دو معنی تشخيص میدهيم
و هر دو معنی را درباره آنها صادق میدانيم . آن دو چيز يكی هستی است و
ديگری چيستی . مثلا ( میدانيم كه انسان هست ، درخت هست ، عدد هست ،
مقدار هست . . . اما عدد يك چيستی و يك ماهيت ( 1 ) دارد و انسان
ماهيت و چيستی ديگری . اگر بگوييم عدد چيست يك پاسخ دارد . و اگر
بگوييم انسان چيست پاسخ ديگری دارد .
خيلی چيزها هستی روشنی دارند ، يعنی میدانيم كه هستند اما نمیدانيم كه
چيستند . مثلا میدانيم كه حيات هست ، برق هست اما نمیدانيم كه حيات
چيست ، برق چيست .
بسيار چيزها را میدانيم كه چيستند . مثلا " دايره " تعريف روشنی پيش
ما دارد و میدانيم دايره چيست ؟ اما نمیدانيم در طبيعت عينی دايره
واقعی وجود دارد يا ندارد . پس معلوم میشود
كه هستی غير از چيستی است .
از طرفی میدانيم كه اين كثرت ، يعنی دوگانگی ماهيت و وجود ، صرفا
ذهنی است ، يعنی در ظرف خارج ، هر چيزی دو چيز نيست . پس يكی از اين
دو عينی و اصيل است و ديگری اعتباری و غير اصيل .
البته اين بحث دامنه درازی دارد و غرض ما در اين كليات ، آشنائی با
اصطلاح است . آنچه اينجا بايد بدانيم اين است كه مسأله اصالت وجود و
ماهيت سابقه تاريخی زيادی ندارد . اين مسأله در جهان اسلام ابتكار شده
است . فارابی و بوعلی و خواجه نصيرالدين طوسی و حتی شيخ اشراق بحثی به
عنوان اصالت ماهيت و اصالت وجود طرح نكردهاند . اين بحث در زمان (
ميرداماد ) ( اوائل قرن يازدهم هجری ) وارد فلسفه شد .
ميرداماد اصالت ماهيتی بود ، اما شاگرد نامدارش " صدرالمتألهين "
اصالت وجود را به اثبات رساند و از آن تاريخ همه فلاسفهای كه انديشه
قابل توجهی داشتهاند اصالت وجودی بودهاند . ما در جلد سوم اصول فلسفه و
روش رئاليسم نقش خاص عرفا و متكلمين و فلاسفه را در مقدماتی كه منتهی
به پيدايش اين فكر فلسفی برای صدرالمتألهين گشت تا اندازهای بيان
كردهايم .
ضمنا اين نكته نيز خوب است گفته شود كه در عصر ما ، فلسفهای رونق
گرفته كه آن نيز گاهی به نام فلسفه اصالت وجود خوانده میشود و آن فلسفه
اگزيستانسياليسم است . آنچه در اين فلسفه به نام اصالت وجود خوانده
میشود مربوط به انسان است و درباره اين مطلب است كه انسان بر خلاف
ساير اشياء يك
ماهيت مشخص پيش بينی شده و يك قالب معين طبيعی ندارد . انسان چيستی
خود را خود طرح ريزی میكند و خود میسازد . اين مطلب تا حدود زيادی مطلب
درستی است و در فلسفه اسلامی تأييد شده است . ولی آنچه در فلسفه اسلامی
به نام اصالت وجود خوانده میشود اولا اختصاص به انسان ندارد ، مربوط
است به همه جهان ، ثانيا در اصالت وجود اسلامی بحث درباره اصالت به
معنی عينيت ، در مقابل اعتباريت و ذهنيت است و بحث اگزيستانسياليسم
درباره اصالت به معنی تقدم است ، و به هر حال اين دو را نبايد يكی
پنداشت